اینم از سیسمونی...
خاله جون ما برات جشن سیسمونی گرفتیم و از اونجایی که خونه ی مامان و
بابا یه خوابه ست و تو الان اتاق نداری(ناراحت نشو گوگولی من، مامان اینان
دارن خونشون رو عوض میکنن و یه خونه با اتاقای بیشتر میگیرن تا تو هم برای
خودت یه اتاق داشته باشی.)جشن خونه ی ما برگذار شد؛
ازاونجایی که خونه ی ماخیلی بزرگه(هدف پز دادن خونمون بود.)ما یه گوشه
ی خونه رو مثل یه اتاق برای تو چیدیم و بعد از جشن دوباره وسایلت رو جمع
کردیم تا وقتی که مامان اینا یه خونه ی دیگه بگیرن، فکر کنم تا قبل از به دنیا
اومدن تو این کارو بکنن...
با وجود تمام مشکلات این تو هستی که تنها دلخوشی خاله مریم و انگیزه
ای برای ادامه ی زندگی خاله جونی. گو گولی من خیلی دلم میخواد برات زیاد
بنویسم ولی وقت نمیکنم...
عــــــــــــــــــــــــــــــــــــــاشــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــقــتـــم!!!
برای دیدن عکسای سیسمونی برو به ادامه مطلب گلم...
اینم عکسای سیسمونیته...
من خودم عاشق این خرسه ام، نگا چه خوشگله...!
این کتابها رو من برات گرفتم تا مثل خودم کتاب خون شی آخه من خیلی کتاب
خونم هر چند سال یکبار یه کتاب میخونم، به جون خودم خاله جون...
اگه میبینی سلفون داره به خاطر اینه که تا وقتی وسایل رو ببریم
خونه ی خودتون کثیف نشن خاله جون دیگه اینکه نشکنن...خوب!!!
این لاک ها رو خاله کوچیکه واست گرفته، آخه خودش خیلی قرتی وعشق
لاکه و کلکسیون لاک داره؛ میخواد تو هم مثل خودش قرتی بشی...!
اینم وسایل آب تنی و حمامت هستش...
من بابت این سه تا عکس پائینی از این عروسک تشکر میکنم چون به من خیلی کمک کرد...
سلفون چرخهای اینم به همون دلیلی که قبلا گفتم باز نکردیم کوچولو...
الهی قربونت برم؛ وقتی تو این کفشها تصورت میکنم دلم میخواد جونمو برات
بدم؛ کاشکی میتونستم الان بغلت کنم.
گـــــــــوگـــــــــــولـــــــی مــــــــن...
ایناهم یه سری از لباسهاته،چون تعداد عکسا دیگه خیلی زیاد میشد و فقط
عکس اون لباسایی رو که خودم خیلی دوست دارم رو تو وبلاگت گذاشتم.
فـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدات شم...
جیگیلی تختشو ببین تخت نوجوانه،
به قول یکی از دوستای وبلاگیم با یه تیر دو نشون زدیم ...
من دوست داشتم رنگ سیسمونیت قرمز - مشکی باشه اما مامان جون
رنگ سبز رو دوست داشت . به خاطر همین سبز گرفتیم، این رنگ هم
قشنگه ، من که دوسش دارم...